شعراغازین
تصمیم گرفتمودیگه نمیخام بانام تو آغازکنم
از سادگی یاهرچی دیگه سفره دلمو بازکنم
عمری گذشته حقارتم پیش همه ا زدست توپ
دیگه نمیخام مثل قدیما واسه دیدنت پروازکنم
کاش الآن کنارم بودی ومیدیدی چی کشیدم
پیش خودت فکر میکنی لوس شدم وناز میکنم
بسه دیگه هرچی تابه حالا نازتورومن کشیدم
میخام از یادم بری ویادتورومن دیگه رازکنم
غصه کرده وجودمومثل خونش پاتوق خودش
میندازمش بیرون ومیخام برات اعجازکنم
ستاره ی سهیل شدی وسالی یه بارمیشه ندیدمت
اینبارکه اومدی میخام ازشادی برات سازکنم
میدونم دوست نداری که یه باردیگه عکس منوببینی
همون روز میخام تموم حرفاموبرات بازکنم